گفتوگو همیشه وجود داشته است حتی پیش از آن که انسان آفریده شود.
خدای متعال با فرشتگانش و سپس با آدم گفتوگو کرده است. قرآن کریم کتاب گفتوگو است؛ در نتیجه گفتوگو بهترین شیوهی قرآنی برای نقل افکار و ارزشها است.
گفتوگو پند و اندرز است؛ خدای بزرگ میفرماید: «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ ۖ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَىٰ وَفُرَادَىٰ ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا»
بگو شما را فقط به کلمهای یگانه پند میدهیم، و آن این است که دوگان دوگان، و یکان یکان به کار خداوند برخیزید و سپس اندیشه کنید.
تفکر دو جانبه همان گفتوگوی آرام و هدفمند است و تفکر فردی گفتوگوی داخلی عمیق با خود در برابر آینهی فطرت است.
مربی موفق در تمام مشکلات و دغدغههای کودک با زبان محبت که برایش قابل فهم است با او گفتوگو میکند.
مربی موفق امکانات فکری کودک و قدرت جذب او را دست کم نمیگیرد. هر چیزی که به کودک مربوط است به طور مطلق ساده نیست.
روحیهی کودک جذاب و مشتاق کشف عالم جدید است؛ پدر عاقل و مادر بردبار در برابر پرسشهای پیاپی کودک خسته نمیشوند بلکه با گشادهرویی و توجه کامل به آنها پاسخ میدهند تا روح شگفتی و پرسشگری در کودک نمیرد.
پدر و مادر با گفتوگوی منطقی سالم میتوانند توجه کودک را به مسائل گوناگون برانگیزند و ارزشها و افکار مختلف را در وجود او بکارند.
پدر و مادر با گفتوگو میتوانند تفکر عمیق و منطق زیبا را به کودک بیاموزند و ذهنیت یکجانبهگرایی را از وی دور کنند.
مربی نباید از تکرار موعظهی خسته شود؛ در وصیت نبوی آماده است: "مروا أولادكم بالصلاة وهم أبناءُ سبع واضربوهم عليها وهم أبناءُ عشر" فرزندانتان را در سن هفت سالگی به نماز امر کنید و در سن ده سالگی [در صورت سرپیچی] آنان را بزنید.[ابو داود]. گاهی امر به نماز در سه سال بیش از پنج هزار بار تکرار میشود.
تأثیر گفتوگو و موعظه وقتی دوچندان میشود که در قالب داستان باشد؛ داستان کودک را به عالم خیالپردازی میبرد و قدرت تصور را در او افزایش میدهد و باعث میشود پند و اندرز در او کارگر شود. بهترین کسی که این کار انجام میدهد مادر است به ویژه پیش از خواب که تأثیر فراوان دارد.
گفتوگو با حکمت و موعظهی حسنه
حکمت عقل و ذهن کودک را مورد خطاب قرار میدهد و او را قانع میکند؛ موعظهی حسنه – نه خشونت – وجدان کودک را مخاطب قرار میهد و به آن سود میبخشد. رفتار، بخشی از تفکر است و رفتار نیکو تفکر را زیباتر میکند اما رفتار خشن مضمون خوب را تباه میسازد.
چه زیباست که مربی در موعظهی خود از کلمات محبتآمیز استفاده کند و پیش از آن که عقل را با علم و معرفت مورد خطاب قرار دهد، قلب را با محبت خطاب کند و در این راستا به شیوه مربی اعظم پیامبر اسلام اقتدا کند که وقتی معاذ بن جبل را اندرز میکرد دستش را گرفت و فرمود: "يا معاذ, والله إنّي لأُحبُّك, أوصيك يا معاذ لا تَدعَنَّ في دُبُر كلّ صلاةٍ تقول: اللّهم أعنّي على ذكرك وشكرك وحسن عبادتك" ای معاذ به خدا قسم تو را دوست دارم؛ ای معاذ به تو سفارش میکنم همواره پس از هر نماز این ذکر را فراموش نکنی: خدایا مرا بر ذکر و شکر و عبادت خود یاری کن. [ابو داود با سند صحیح].
پیامبر اسلام برای اندرز خود زمینهسازی کرد و احساسات معاذ را برانگیخت؛ بر محبت خود نسبت به او تأکید کرد و دستش را گرفت و با مهربانترین لفظ او را مورد خطاب قرار داد: آنگاه که اسمش را بر زبان آورد. مگر نه این است که هر یک از ما با شنیدن نام خود بیشتر مشتاق شنیدن میشویم؟
سپس با قسم به خدا بر محبت خود به وی تأکید کرد و بعد با لفظ "إنی" و سپس "لام تأکید" سخنش را محکمتر کرد. در مرحلهی چهارم کلمهی محبت را بر زبان آورد که هر قلبی را میگشاید.
مگر معاذ در برابر این همه لطف نبوی میتوانست جز "لبیک یا رسول الله" چیز دیگری بگوید؟
از خداوندی که محبتش را برای ما رقم زده است و دیدنش را از ما دریغ کرده است میخواهیم در روز قیامت ما از دیدنش محروم نفرماید.
نظرات